چرا به خواسته ها یم نمیرسم؟
خواسته ها ی ما و رسیدن به آنها یکی از مهم ترین چیزهایی است که شاید هر فردی در زندگی اش می خواهد. هر فردی برای خودش خواسته ای دارد. از قبولی در یک آزمون، افزایش درآمد، پیدا کردن شغل بهتر، داشتن فرزند، خوردن غذا در یک رستوران خوب و …
نمی توانم برای خواسته ها حد و مرز خاصی مشخص کنم. ساده ترین موضوعات از نظر ما می تواند برای فرد دیگری خواسته مهمی باشد. بنابراین مهم نیست که خواسته تو در این زندگی چیست اما زمان هایی هست که نا امید می شوی و از خودت می پرسی که چرا به خواسته هایم نمیرسم؟
- ذهن شما درگیر این موضوع میشود و می توانید راه حلی برای رسیدن به خواسته های خود پیدا کنید
- نوشتن آگاهی جدیدی برای شما ایجاد می کند که فکر کردن به تنهایی قادر به ایجاد آن نیست
- من و دوستان دیگر نیز تجربیات و تفکرات شما را می خوانیم و همه در کنار هم به بهبود کیفیت کار و زندگی یکدیگر کمک می کنیم.
خواسته های ما چه هستند؟
همه ما از زمانی که به این دنیا می آییم خواسته داریم. وقتی بچه ای گریه می کند خواسته ای دارد: ممکن است خواسته او شیر خوردن باشد، شاید نیاز هست پوشکش عوض شود و یا شاید می خواهد بخوابد.
بنابراین همان گونه که می دانید خواسته های ما از نوزادی همراه ما هستند و ما هرچه قدر که بزرگ تر میشویم خواسته های ما نیز بزرگ تر میشوند. بنابراین اینکه ما در زندگی مان خواسته هایی داریم خیلی خوب است و اگر هیچ خواسته ای نداشتیم زندگی معنا و مفهوم خود را از دست میداد.
تلاش برای رسیدن به خواسته ها و اهداف مان یکی از زیبا ترین و بهترین حس های دنیاست.
بنابراین مشکل کجاست؟
مشکل آنجاست که ما هرچه تلاش می کنیم به خواسته های خود نمیرسیم و در بسیاری اوقات نا امید میشویم. خودمان و یا دیگران را سرزنش می کنیم و احساس نا امیدی شدیدی را تجربه می کنیم. دیگر دوست نداریم برای هیچ چیزی در زندگی تلاش کنیم چون احساس می کنیم که تلاش بی فایده است. در بسیاری اوقات احساس بی لیاقتی و بی ارزشی به ما دست میدهد. در چنین شرایط اغلب فرد:
- خودش را دست کم می گیرد
- هر روز دغدغه های ذهنی اش بیشتر میشود
- تمرکزش کمتر میشود
- کمتر تلاش می کند
- بیشتر اهمال کاری می کند
- کارها را به تعویق می اندازد
- لحظه حال را از دست میدهد زیرا بیشتر در گذشته و یا آینده زندگی می کند
- و در نتیجه کمتر و کمتر به خواسته هایش می رسد
چرا به خواسته ها یمان نمیرسیم؟
روزانه ایمیل های زیادی دریافت می کنم که افراد از اینکه به خواسته های خود نمیرسند شاکی هستند. آنها از من چنین سوالی را می پرسند:
چرا به خواسته ام نمیرسم؟
راستش نمیدانم
اینکه فرد به خواسته خود نمیرسد می تواند دلایل گوناگونی داشته باشد و به راستی با یک خط ایمیل من نمی توانم به او بگویم که چرا به خواسته اش نرسیده است زیرا:
- ارزش هایش باید مشخص شود
- باور هایش باید مشخص شود
- جایگاه خواسته اش و علت اینکه چرا این خواسته برای او مهم است باید مشخص شود
- تلاشی که برای رسیدن به خواسته اش انجام داده مهم است
- مدت زمانی را که صرف آن کرده و همچنین کیفیت زمان اختصاص داده باید مشخص گردد
- شکست ها و ترس هایش نقش مهمی دارد که باید مشخص گردند
و…
اما یک چیز را می دانم
دلایل کلی نرسیدن به خواسته های خودم و بسیاری از مراجعینی که در جلسات کوچینگ همراه آنها بوده ام.
برای خود من زمان هایی وجود داشته که هر چه تلاش کرده ام به خواسته ام نرسیده ام و پس از آن فهمیده ام که باورهای مانع و پنهانی درون من وجود داشته که من را از رسیدن به خواسته هایم باز میداشته است.
در حال حاضر هم خواسته هایی دارم که هنوز به آنها نرسیده ام و فکر می کنم که علت آن ترس هایم است. همچنین می دانم که شاید رسیدن به برخی خواسته هایم به زمان بیشتری نیاز داشته باشد. در برخی اوقات متوجه شده ام که آنچه میخواسته ام هدف و خواسته واقعی من نبوده و من به دلیل فرار از برخی شرایط آنها را انتخاب کرده بودم
تجربیات برخی جلسات کوچینگ
مراجعینی داشته ام که اهدافی را برای خود انتخاب می کردند ولی واقعا نمیدانستند چرا باید به آن برسند. در جلساتی که با هم داشتیم و پس از اینکه آگاهی شان نسبت به خواسته شان زیاد شد در کمتر از ۱ ماه به خواسته خود رسیدند.
برخی دیگر از مراجعینم می خواستند که درآمد خود را افزایش دهند و در طی جلسات متوجه شدند که ترس از اینکه نمیتوانند به درآمد مورد نظر برسند مانع آنها بوده است.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید مراجعی داشتم که می خواست درآمدش زیاد شود. در طی جلساتی که داشتیم متوجه شد که یک باور پنهان در ذهنش وجود دارد. او باور داشت که برای پول درآوردن هیچ وظیفه ای ندارد و از بچگی به او گفته بودند که تو فقط درس بخون و به فکر پول نباش. حال پس از ۳۰ سال و در بزرگسالی به دلیل وجود این باور پنهان نمی توانست به درآمد دلخواهش برسد.
اتفاقات زیادی در این مورد می توانم برایتان تعریف کنم اما اینجا فرصت نیست. فقط می خواهم بگویم که حتی اگر به خواسته هایتان نمیرسید :
نباید نا امید شوید بلکه باید خودتان را بهتر بشناسید، خواسته هایتان را بهتر بشناسید و به خودتان فرصت دهید
چکار کنیم تا بتوانیم به خواسته های خود برسیم؟
اگر می خواهید به خواسته های خود برسید چند راهکار زیر را مد نظر داشته باشید:
ارزش های خود را پیدا کنید
چه چیزهایی برای شما ارزش هستشش؟ ثروت، احترام، رقابت، دوستی، خانواده، پیشرفت، آزادی، نظم، رشد، لذت، معنویت و …
برای مثال فردی که لذت برای او ارزش است بیشتر به سراغ کارهایی میرود که برایش لذت بخش باشد و اگر هدفی برایش لذت بخش نباشد رسیدن به آن برایش سخت است. بنابراین این فرد نباید از خواسته اش بگذرد اما می تواند با لذت بخش کردن فرایند رسیدن به خواسته با سرعت بیشتری به سمت اهدافش حرکت کند
باور های مانع خود را شناسایی کنید
چه چیزی می خواهید و به چه چیزی رسیده اید؟
آیا می خواهید پس انداز کنید اما بعد از ۵ سال کار کردن هنوز هیچ پس اندازی ندارید؟ آیا می خواهید درس بخوانید اما بعد از ۳ سال هنوز در کنکور شرکت نکرده اید؟
اگر این طور است یک باور مانع در ذهن شما وجود دارد که مخصوص شماست و شما می توانید یا خودتان آن را پیدا کنید و یا می توانید از کمک یک کوچ و یا مربی استفاده کنید.
به خودتان فرصت دهید
روند تغییرات یک روند یک شبه نیست. وقتی که باورها و ارزش ها خودتان را هم مشخص کنید باز هم برای پیاده سازی تغییرات و اجرای آن در زندگی تان به زمان نیاز خواهید داشت پس به خودتان سخت نگیرید
کتاب بخوانید و یا در دوره های آموزشی شرکت کنید
هرچه انسان نسبت به افکارش و خودش آگاه تر شود سریع تر میتواند راه رسیدن به خواسته ها را پیدا کند، خواسته اش را جذب کند، زمان رسیدن به خواسته ها را کوتاه تر کند و به آرزوهایش دست یابد. بنابراین بر روی خودتان سرمایه گذاری کنید و حتی اگر نمی توانید در دوره های آموزشی گران قیمت شرکت کنید در طول سال چنیدین کتاب بخوانید و یا در دوره های رایگان و ارزان تر شرکت کنید.
یک مربی داشته باشید
داشتن یک مربی و همراه و حامی که به شما کمک کند باورهای خود را سریع تر شناسایی کنید، ارزش های خود را مشخص کنید، برای انجام کارهایتان شما را پیگیری کند و شما را در مسیر نگه دارد یکی از اصول مهم است.
شاید تعجب کنید اما تمام افراد موفق یک مربی (کوچ) در کنار خود دارند. خود من هم با یک کوچ کار می کنم و هفته ای یک بار با او تماس می گیرم.
سلام. من هرچی تلاش میکنم اخرش پوچ میشه کارم تا ۹۰% پیش میره اما لحظه آخر همیشه مشکلی پیش میاد کلا به هم میریزه. خیلی خسته و ناامید شدم . حتی زمان تحصیل هم اینطوری بود برای مقالات و تحقیقاتم کار میکردم اما جواب نمیگرفتم. دیگه کلا دل سرد شدم از همه چی. دیگه فکر میکنم نباید خواسته ای داشته باشم چون یا به دست نمیارم یا به سختی به دست میاد که دیگه یا دیر شده یا ارزشش از دست داده.
ممنونم که هستید.
سلام دوست عزیز
اسم خودتون را ناامید نگذارید. علت ااینکه در لحظات آخر مشکلی در کارهای شما پیش می آید باورهای مانعی است که همراه شماست. ممکن است که در گذشته در لحظات آخر به یکی از خواسته هایتان نتوانسته اید برسید و همین موضوع برای شما باور خراب شدن کارها در لحظات آخر را ایجاد کرده است. پیشنهاد می کنم بر روی این باور کار کنید.
سلام .ممنون که پاسخ دادید. شما برای من انرژی مثبت هستید.چطور روی این باور کار کنم؟؟؟
سلام دوست عزیزم
برای اینکه باور های سازنده بسازید و بتوانید افکار خود را کنترل کنید پیشنهاد می کنم مقاله زیر را مطالعه کنید
کنترل ذهن و افکار منفی
جایگزینی افکار مفی با افکار مثبت
همچنین پیشنهاد ویژه شرکت در دوره مدیریت افکار مزاحم است.
شاد باشید.
سلام خانم حمیدی عزیز ، مثل همیشه مطلبتون عالی بود ، من فکر میکنم از دلایلی که کمتر به خواسته هام میرسم ترس هست که در نتیجه اون حرکت نمیکنم و احساسم بد میشه و در یک لوپی گیر میکنم بین حرکت نکردن و احساس بد .
سلام آقای مهدی عزیز
دقیقا همین طور هست. بهتون تبریک می گویم که احساسات خود را می شناسید و از همراهی تون سپاسگزارم.
شاد باشید
درود بر شما خانم حمیدی
هفته ای یکبار چاکراتراپی داریم و همینطور پاکسازی. مثبت اندیش و کنترل ذهن و عدم کلمات منفی، رو هم رعایت میکنم
خواسته ای قرعه کشی داشتم که هروزه مینوشتم، روزی ۱۵ دقیقه دراز میکشیدم و تصویرسازی هم داشتم، و همینطور حس مالکیت و بدست اوردن و انرژی مثبت فرستادن و…
ولی اون خواسته رو بدست نیوردم، ترس از دست دادنش رو هم نداشتم. گفتم که قسمت هرکسی هست سلامتی استفاده کنه. ولی با این حال باز بدستش نیوردم. بنظرتون چه مواردی رو جا گذاشته بودم یا رعایت نکردم؟
سلام دوست عزیز
اکثر افراد به جای تمرکز بر خواسته هاشون، بر راهی که فکر می کنند آنها را به خواسته شان می رساند تمرکز می کنند. برای مثال می خواهند مهاجرت کنند و تمرکز خود را بر برنده شدن در لاتاری می گذارند و پس از اینکه برنده نمیشوند از خود می پرسند که کجای کارشان اشتباه بوده است. شما تنها میتوانید بر خواسته تان که برای مثال زندگی در یک کشور دیگر است تمرکز کنید و نه بر راه رسیدن به آن. شما باید دست جهان هستی را باز بگذارید تا از هر راهی که بهتر است شما را به خواسته تان برساند و نه راهی که خود انتخاب کرده اید.
برخی افراد خواسته داشتن یک ماشین دلخواه را دارند و به جای تمرکز بر ماشین دلخواه شان، بر برنده شدن در قرعه کشی برای آن ماشین تمرکز می کنند.
یادتان باشد که بر خواسته اصلی تمرکز کنید و نه بر راهی که فکر می کنید شما را به آن خواسته می رساند.
شاد باشید
با سلام خانم حمیدی :عبارت زیر که فرمودید دقیقا ارزش من هستش
“مثال فردی که لذت برای او ارزش است بیشتر به سراغ کارهایی میرود که برایش لذت بخش باشد و اگر هدفی برایش لذت بخش نباشد رسیدن به آن برایش سخت است. بنابراین این فرد نباید از خواسته اش بگذرد اما می تواند با لذت بخش کردن فرایند رسیدن به خواسته با سرعت بیشتری به سمت اهدافش حرکت کند”
حال سوالی که دارم این هستش که چطوری می تونیم فرایند رسیدن به خواسته رو لذت بخش کنیم؟میشه یه مثال بزنید
ممنون از راهنمایی تون
سلام دوست عزیزم
در مورد شرایط خودتان و خواسته ای که دارید و نیاز هست که فرایند رسیدن به خواسته را لذت بخش تر کنید توضیح دهید تا بتوانم بهتر شما را راهنمایی کنم.
شاد باشید…
با سلام و وممنون
خب راستش حدود یکساله که یه ایده در زمینه ساخت یک دستگاه پزشکی دارم ولی با توجه به اینکه برای این کار باید حدود ۲۵ مقاله و ژورنال تخصصی انگلیسی رو مطالعه کنم و سه نرم افزار رو یادبگیرم لذا با توجه به اینکه به متون تخصصی انگلیسی تسلط ندارم همچنین یادگیری نرم افزار خیلی زمانبر هستش
و چون در حقیقت با یه مسیر دشوار روبه رو هستم و هر بار که شروع کردم با رنج وخستگی همراه بوده , لذا از انجامش طفره میرم ,حال سوالم اینه که ما چطوری میتونم این مسیر یادگیری ورسیدن به هدف رو لذت بخش تر کنیم.
سپاسگزارم از راهنماییتون
سلام آقای مسعود عزیز
راستش من با خوندن جملات شما فکر می کنم که مسئله فراتر از لذت بخش کردن مسیر است. در ابتدا شما باید هدف را به قسمت های کوچکتر تقسیم کنید. علت اینکه مسیرتون لذت بخش نیست اینه که هدف خیلی بزرگه. در ابتدا هدف تون را به قسمت های کوچک تر تقسیم کنید. یعنی برای مطالعه ۵ مقاله برنامه ریزی کنید. برای مثال برنامه ریزی کنید تا ۳ ماه آینده ۵ مقاله را بخوانید. وقتی هدف برای تان ملموس شد و توانستید به آن برسید ذوق و شوق شما برای مطالعه بقیه مقاله ها زیاد میشه و همچنین مقالات بعدی در مدت زمان کمتری خوانده خواهد شد. بنابراین مهم ترین قدم شما، هدف گذاری درست، زمان بندی و اولویت بندی کارتون هست. ممکن است که رسیدن به این هدف نیازمند ۲ سال زمان باشد بنابراین برای رسیدن به مقصد عجله نداشته باشید.
در قدم بعدی وقتی می خواهید مقالات را مطالعه کنید و به دلیل اینکه به متون تخصصی تسلط ندارید باید کاری کنید که این مسیر لذت بخش شود. برای مثال میتوانید با همراهی یک دوست اینکار را انجام دهید تا زمانی که به زبان مسلط شوید. و یا اینکه می توانید با یک مربی زبان انگلیسی مسلط به این مقالات کار کنید تا هفته ای یک بار اشکالات شما را برطرف کند و به شما کمک کند. و یا هرکاری که پیمودن این مسیر را برای شما راحت تر می کند. بدین ترتیب برای رسیدن به خواسته هاتون انگیزه بیشتری پیدا می کنید.
البته باید این نکته را هم به شما بگویم که علت خستگی تون میتونه باور های پنهان شما باشه مثل اینکه من هر کاری هم کنم نمی تونم به این هدفم برسم، این هدف خیلی سخته و تا من مقالات را مطالعه کنم این ایده دیگه قدیمی شده و … که پیشنهاد می کنم با یک کوچ بر روی این موضوع کار کنید.
شاد باشید…
ممنون از مطلب مفیدتون !
سایت مفیدی دارید به شما تبریک می گم !
باسلام من در قضاوت شرکت کرده بودم در امتحان علمی قبول شدم.اما در گزینش رد شدم بخاطر طایفه.و به من گفتن در ازمون روانشناسی موفق نشدید. ایا بازهم پیگیر باشم یا ادامه ندهم
دوست عزیزم سلام
این موضوع کاملاً به شما، باورهایتان و علایقتان بستگی دارد. اگر به این موضوع علاقه مند هستید تلاش تان را بکنید و ایمان داشته باشید که راه رسیدن به خواسته تان برای شما ایجاد خواهد شد.
منتظر دریافت خبرهای موفقیت شما در قسمت نظرات سایت هستیم.
شاد باشید
دوست عزیزمنابع مطالعاتی شماچی بودبرای قضاوت منم انشاءالله قراره آزمون بدم ممنون میشم راهنمایی کنید
تشکر می کنم از این مقاله عالی.استفاده کردم .خیلی مفید برایم بود .من توی فکر فرو رفتم.
سلام دوست عزیز
خوشحالیم که این مقاله برای شما مفید بوده است. شاد باشید
سلام من واسه ی امتحان های ریاضی یا درسای دیگه خیلی تلاش میکنم اما بازم بی دقت موجب بد شدن نمرم میشه اگه میشه راهنمایی کنید
سلام هانیه عزیز
بر روی تمرکز و دقت خود کار کنید و استرس خود را کنترل کنید
چگونه دقت خود را افزایش دهیم
روش های کنترل بی دقتی
شاد باشید
سلام
تشکر میکنم بابت این مطالب مفیدی که گذاشتین و خیلی هاش به کارم اومد و خیلی چیزهارو برام روشن کرد.
ولی من یه مشکلی که دارم اینه که وقتی دارم درس میخونم یا حتی دارم با شخصی صحبت میکنم ی مدتی نه چند کوتاه ازش میگذره موضوع اصلی کاملا از ذهنم میپره مخصوصا زمانی ک عصبی باشم باید چیکار راهکاری هست که بتونم در طی زمانی کوتا فکروذهنم جمع و جود کنم؟؟؟؟؟
سلام دوست عزیزم
پیشنهاد می کنم تمرکز خود را تقویت کنید.
مهارت گوش دادن با تمرکز بالا
و پیشنهاد ویژه دوره افزایش تمرکز و کترل ذهن است. شاد باشید
سلام من دانشجو میکروبیولوژی بودم اما برای کسب درآمد وارد دوره های اموزشی طراحی سایت شدم و ب جای اینکه این پروژه رو ۶ ماهه تموم کنم (مدت اموزش ۶ ماه بود)بیشتر ازدوسال شده ک نمیتونمتمومش کنم تا ب ی سری از مراحل اموزش میرسم دوباره برمیگردم ب عقب در ضمن ب همین دلایل از دانشگاه هم انصراف دادم و حالا من موندمو ی دنیا عذابو ناامیدی و همینطور بدبیاری
سلام ملیکا عزیز
شاید لازم هست که اهدافت را بازنگری کنی و ببینی آیا باید به این هدف متعهد شوی و ادامه دهی و یا باید آن را رها کنی؟ خیلی اوقات ما به اهدافی می چسبیم که شاید لازمه ی حرکت رو به جلو رها کردن آنها باشد. رها کردن اصلا به معنای شکست نیست بلکه به معنای این است که می توانی از وقت، انرژی و زمانت در جای بهتری استفاده کنی.
شاید هم باید دوباره به کارت متعهد شوی و برای خودت یک بازه زمانی تغیین کنی و آن را به اتمام برسانی.
برای پیدا کردن راه حل شاید سوال زیر به تو کمک کند
آیا ۱۰ سال دیگر از اینکه این کار را رها کرده ای پشیمان میشوی؟ با قلبت به این سوال جواب بده و اگر جوابت نه است احتمالا زمان آن رسیده که آن را رها کنی و به سمت جلو حرکت کنی. و اگر احساس می کنی که واقعا دوست داری آن را انجام دهی و ۱۰ سال دیگه خودت را سرزنش می کنی که امروز آن را رها کرده ای، پس دوباره به آن متعهد شو و حرکت کن.
سلام و خسته نباشید
من هم برای درسم تلاش کردم دوترم پنج سال پیش رفتم حسابداری خوندم ولی موفق نشدم دوباره تازگیا رفتم دانشگاه رشته عکاسی بازهم ادامه ندادم نمیدونم چرا موفق نمیشم
مددرم میگه کلاسهای بیرون رو برو
یکیم برای افزایش قد یکم تلاش کردم اما جز چندسانت بلند نشد
اینک در هرکاری اینجوری میشه….
از مطالب موجود در مقاله استفاده کنید.
شاد باشید
سلام و واقعا خسته نباشید .
من هدفم ،ارزشم و… معلومه و برای هدف و خواستم میدونن باید چه کارهایی رو انجام بدم و چه کارهایی رو انجام ندم.مشکل اینجلست بعد از یک مدتی مثلا۳هفته شل میشم ،زیاد میخوابم ،دیگه صبح زود بیدار نمیشم ،سر درسم که میرم جوری خسته ام که انگار ۱هفته ای که نخوابیدم ،اما وقتی میرم سراغ بکار دیگه مثلاً فیلم دیدن بدون اینکه حتی خمیازه بکشم میتونم ۸ساعت فیلم رو ببینم .
چرا اینجوری شدم؟چرا همش میل دارم برم سراغ اون کارهای که نباید انجام بدم ؟
سلام مهدی عزیز
لطفا مقاله زیر را مطالعه کنید
هدف تان را رها کرده اید؟ بهتون می گویم که چرا هیچ مشکلی نیست شاد باشید
من یه پسر نو جوان هستم دوستم یه گوشی خریده من خیلی دوست دارم جای او باشم اما به دلایلی که به نظر من مسخره میاد آنها برام نمی خرم می گن به صلاح نیست و از اینا من سعی می کنم بهشون بگم تا قبول کنن اما بی نتیجه هستم
سعی میکنم فراموش کنم و لطفا شما کمکم کنید
من یه چیزی میخواهیم که نمی تونم ازش بگزرم اما مجبورم بگذرم به خاطر خانواده که قبول نمی کنند و فکرتون جای بدی مرغ من نوجوان و ۱۰ سالمه خاستع ام هم گوشی هست میشه بگین چکار کنم
سلام
من دوست دارم طراح سایت بشم و باید چند تا زبان برنامه نویسی رو یاد بگیرم.
مشکل اینجاست که من از هر دری که رفتم نتونستم زبان برنامه نویسی رو یاد بگیرم.
واقعا ناامید شدم دیگه، بعضی وقت ها هم میگم اصلا نمیخوام طراح سایت بشم ولی چند وقت بعد دوباره میرم سراغ اینکه بتونم یاد بگیرم.
خوب راستش برادرم تمام اون چیزی رو که من دوست دارم یادبگیرم رو بلد هستش اما من کم رو ام باخودم فکر میکنم اگه بگم به من میگه این کارا به درد تو نمیخوره یعنی واقعا امتحان کردم که اینو میگه.
این بیشتر شبیه درد و دل بود تا موضوع وبسایت شما ولی اگه میتونید بهم کمک کنید.
سلام آرمین عزیز
چیزی که احساس می کنم برای شما وجود دارد اینه که
۱- شاید خودتون هم باور ندارید که این کار به درد شما می خوره
۲- یادگیری برنامه نویسی به زمان نیاز دارد و شاید به یک یا دو سال و یا حتی بیشتر تمرین نیاز داشته باشد. ممکن است که شما زود تر از حد نا امید میشوید و دست از تلاش بر میدارید.
اگر هدفی دارید که براتون مهمه بهش باور داشته باشد و بهترین خودتون باشید و براش تلاش کنید.
امیدوارم بهتون کمک کرده باشم
من مشکلم راستش اینه که دقیق میدونم چیکار باید بکنم به کجا برم اما نمیدونم از کجا باید شروع کنم همیشه تو تنهایی خودم باقی میمونم تو همیشه سردرگمم بنظرتون مشکل چیه؟
من مشکلم راستش اینه که دقیق میدونم چیکار باید بکنم به کجا برم اما نمیدونم از کجا باید شروع کنم همیشه تو تنهایی خودم باقی میمونم تو همیشه سردرگمم بنظرتون مشکل چیه???
سلام دوست عزیز
لطفاً مقاله زیر را مطالعه کنید
هدف تان را رها کرده اید؟ بهتون می گویم که چرا هیچ مشکلی نیست
آیا سردرگم هستید؟ رسیدن به شفافیت
شاد باشید
سلام خانم حمیدی عزیز
ببخشید من مشکلم در رابطه با این هست که وقتی به خواسته ها و ارزو هایی که دارم فکر میکنم یه حسی بهم میگه که من نمیتونم به این خواسته های بزرگی که دارم برسم چون اون ها مربوط به قشر پولدار جامعه میشه نه من که از قشر متوسط جامعه هستم و همین باعث میشه که امیدی که دارم رو از دست بدم و دیگه انگیزه ای برای زندگی کردن نداشته باشم.اگه میشه کمکم کنید تا دوباره نسبت به رسیدن به هدف ها و خواسته هایی که دارم امید پیدا کنم. ممنون
سلام نرگس عزیز
پیشنهاد می کنم در دوره زیر شرکت کنید
شروع ثبت نام دوره رایگان چگونه هر چیزی را که می خواهید بدست آورید
شاد باشید
سلام
من باور دارم دکترم واگه کسی شایسته پزشکیه اون منم اما اعتقاد دارم بدون درس خوندن مدرسه میتونم بهش برسم چون ویژگی های یک پزشک را دارم وشایستگیشو دارم طوری که پزشکی خوشحال میشه من برم بخونمش.درکنکور مجاز شدم ولی گاهی میترسیدم که اگه قبول شم به رتبم اعتراض می کنند.البته وقتی خودمو اروم می کردم به این افکار می خندیدم.اما من قبول نشدم!وفقط تعجب کردم ومیشه گفت ناراحت نشدم . همین الان هم دکترم وازقبل نشونه های پزشکی میدیدم والان هم نشونه می بینم.چرا قبول نشدم؟
سلام دوست عزیز
مطمئنا برای قبولی در آزمون کنکور نیاز هست درس بخوانید و بدون درس خواندن و صرف باور داشتن به اینکه من بدون درس خواندن در کنکور قبول میشوم معنی اش این نیست که شما در کنکور قبول خواهید شد. اگر باور دارید که در کنکور قبول میشوید پس شروع به درس خواندن کنید و به راحتی و اسانی درس ها را یاد بگیرید و مطمئنا به خواسته تون خواهید رسید.
ممنون
عاشق معلمی وبچه ها هستم.بخاطرشرایط زندگی و روحی فقط تاکاردانی خوندم نتونستم ادامه بدم,بعد۱۵سال دوباره شروع کردم به خوندن الان ۲ترم مونده کارشناسی بگیرم.مشکلات مالی شدیددارم.دودوره نهضت داشتم بعدش وارد غیرانتفاعی شدم مربی بهداشت شدم.پارسال جذب بود اماگفتن یه دوره کم داری شاملت نمیشه.هیچکاری ازدستم برنمیاد ۲ساله بیکارم واواره.چکارکنم به هدفم که معلمیه برسم
ممنون میشم راهنمایی م کنید?
خانوم حمیدی عزیز خسته نباشید.
من از بچگی عاشق فهمیدن درمورد باورها و قانون های جذب و شکرگزاری و منطق و فلسفه بودم ولی همیشه مشکلاتم بدتر بود ولی خیلی از اطرافیانم یه پاراگراف کوچولو هم درمورد این ها نخوندن ولی زندگیشون خیلی خوبه…همینا باعث ناامیدی من شده.اینجا اولین جایی که باید اعتراف کنم که نا امید شدم?
سلام
من خیلی به خواسته هام فکر میکنم.
من یه نخبه بودم تو دانشگاهمون و الان دانشجوهایی که با تقلب و یا هر چیز دیگه ای تونستند موفق بشند از من بالاترن
من تو دوران دانشگاه دانشجو خوبی بودم و فکر میکردم آینده ی درخشانی دارم اما هر چی گذشت فهمیدم که نه اینطور نیست
چرا واقعا باید اینطور باشه
تمام دوستانم به جایی رسیدن و حقوق های میلیونی و بالایی دارند و من هنوز همون ادم ساده م??
سلام خداقوت
من خیلی دوست دارم گواهینامه بگیرم ولی متاسفانه هر دفعه دستم به شدت لرز پیدا میکند و رد میشوم حتی زمانی شده که همه چیز خوب شده باز نتوانستم خیلی براش گریه میکنم ولی بازم نمیتونم خیلی ناراحت ک چرا بعضی از کارهای سخت رو تونستم ولی این رو نه تبدیل به یک غول بزرگ شده ک شکست نمیخوره حتی با معلم خصوصی غیره و غیرههه
سلام
خانم سارا حمیدی
من بیست سه سالمه . در زندگیم تجربه های کمی دارم . به خدا خیلی اعتقاد دارم . اینکه در ویدیویی ، ولاگی و… میبینم که طرف به آرزوها و چیزهایی که خواسته رسیده به خودم نسبت میدم و روزم رو خراب میکنم . در شرایط اقتصادی که هستیم احساس خوبی ندارم خیلی آزرده میشم . از کار کردن برای دیگران خسته شدم در حالی که هنوز یک سال از شروع کارم نگذشته . مدتیه با خودم فکر میکنم که برای آیندهام سرمایه گذاری کنم و برای مثال ماشین بخرم یا مغازه ای اجاره یا خریداری کنم . به این چیزها فکر میکنم نا امیدم میکنه . از اینکه پول ایران از ارزشش افتاده و روز به روز وضعیت بدتر میشه حالم رو بد میکنه . از اینکه ایده ای ، هدفی یا هر چیز دیگه که امید بده ندارم نا امید میشم . به خودم میگم از دستم هیچ چیزی بر نمیاد چون در چند جا شرایط کند و سخت شد و هدف رو رها کردم .
سلام خسته نباشید من حسین میرزایی هستم ۱۵ساله آرزوم یه سیستم گیمینگ نه گیمینگ ۱۰۰ میلیونی در حد ۱۰ میلیون آرزوم داشتن گوشی درصد نه گوشی که نصف ال سی دیش نیست من خودم کار میکنم خرجمو میدم بابا تو بدهی غرق شده دلم نمیاد ازش پول بخوام هر چقدر کار میکنم نمیتونم سیستم بخرم خستمه به هیچ کدوم از آرزوم هام نمیرسم یا تا حالا یک بار رسیدم اونم خودم گوشی خریدم دیگه خستمه نمیکشم
سلام خانم حمیدی خسته نباشید ❤
من متولد ۸۴ هستم و الان که دارم این رو می نویسم قصد ترک تحصیل را دارم من عاشق رشته کامپیوتر بودم ولی به دلیل مشکل مالی نتوانستم رشته مورد علاقه خود را بخونم از زور انسانی برداشتم ولی این روز ها که به خود نگاه میکنم خودم را در رشته انسانی جایی نمی بینم پس ترجیح میدم ترک تحصیل بکنم تا هم وقت خود را تحصیل کردن هدر ندهم هم میخوام بیرون کار کنم و کمک مالی خانواده باشم و پس اندازی برای خودم داشته باشم.
قصدم از گفتن اینها فقط یکم به آرامش رسیدن بود.❤
سلام دوست عزیزم
اینکه هدفت به آرامش رسیدن هست خیلی زیبا است و این حس یکی از فوق العاده ترین حس های دنیا می باشد. هرچه قدر بیشتر احساس آرامش کنی، احساس هماهنگی بیشتری را تجربه خواهی کرد و میتونی زندگی و کار دلخواه خودت را بسازی. هر تصمیمی که بخواهی بگیری مهم اینه که مطمئن باشی که جهان هستی راه را به تو نشان خواهد داد. برایت عشق و آرامش آرزو می کنم
سلام خانم حمیدی، من چهارساله دکترامو از دانشگاه دولتی گرفتم و رزومه عالی دارم. آرزومه هیات علمی بشم ولی بخاطر جذب پایین رشتم و متقاضی زیاد و اینکه من شهرستان درس خوندم با وجود رزومه خیلی خوبم هیچ جا دعوت به مصاحبه نشدم که حتی خودمو تو مصاحبه بسنجم چه برسه که به مرحله گزینش برسم. خیلی حال روحیم بده به افسردگی دچار شدم و بیکار هم هستم چون هیچ کار دیگه ای جز هیات علمی روح درونمو آروم نمیکنه. همه اطرافیانم با اینکه سنشون از من کمتره کار دولتی دارن و روز به روز دارن پیشرفت میکنن ولی من درجا زدم دیگه نمیکشم خیلی حالم بده…
سلام سارا عزیز
اون خواسته ای که داری و در موردش برام نوشتی بیشتر به نظر میرسه یک وابستگی ذهنی باشد تا خواسته روح درونت. اشتباهی که اکثر ما می کنیم اینه که به یک موضوعی خارج از خودمون وابسته میشویم و می خواهیم به هر قیمتی شده آن را بدست آوریم و این موضوع تعادل زندگی ما را بر هم میزند. هر چه بیشتر آرام باشید، هدایت های جهان هستی را بیشتر دریافت خواهید کرد. پیشنهاد می کنم در دوره زندگی در لحظه حال: ذهن آگاهی و افزایش عملکرد شرکت کنید و بر روی آرامش خود کار کنید. پس از رسیدن به آرامش، خواسته هاتون شفاف تر میشوند و میدانید که کدام مسیر را باید طی کنید. شاد باشید
سلام من واقعا یه هدفی دارم و عمیقا هم میخوام و براش تلاش میکنم و سالها صبر و عذاب اون رو تحمل میکنم که بهش برسم نمیشه باز امتحان میکنم واین چرخه رو هی تکرار میکنم بازم نمیشه همه میگن قسمت مصلحت بیخیال بعد یک مدت نشدن های متوالی دیگه ناامید میشم و زمانی که در زندگیم بهش نیاز ندارم درست میاد سر مسیرم ولی حالا دیگه من نمیخوامش خب چرا سروقتش که کلی تلاش کردم زحمت کشیدم بعد کلی عذاب ولش کردم درست میشه اونموقع دیگه برام جذابیت نداره چون باخودم جنگیدم تا ولش کنم میشه بگید این یعنی چی
سلام سارا عزیز
ما برای خواسته هامون تلاش می کنیم ولی نمی تونیم زمان رسیدن به آنها را تعیین کنیم. ما کارهایی که به سمتش هدایت میشویم را انجام میدهیم و هر چیزی سر زمان خودش رخ خواهد داد. اینکه تلاش کنید سر زمانی که شما تعیین کرده اید به خواستون برسید یعنی دارید کنترل می کنید و با کنترل کردن از خواسته هاتون دورتر میشوید. رها باشید و اجازه دهید هر چیزی سر زمان خودش رخ دهد. شما کارهایی که لازم هست و از انجامش حس خوب دارید انجام دهید و بقیه را به جهان هستی بسپارید.
شاد باشید
من بعضی وقتها ناامید میشم که مثلاً میخوام یه چیزی رو داشته باشم اما پول کافی ندارم و بایدچندین بار مثلاً مسابقه بدم اما هرچی مسابقه میدم به اون پول نمیرسم و منفی فکر میمنم و هیچوقت نمیتونم اون رو بخرم اما وقتایی که مثبت فکر میکنم و با خودم میگم که میتونم زودتر به اون پول میرسم
سلام وقت شما بخیر
توی یک خونواده ۶ نفری زندگی میکنم و ما چهارتا بچه دوتا دختر و دوتا پسر هستیم و فقط خواهر بزرگترم ازدواج کرده.اما ما سه نفر هنوز ازدواج نکردیم برادرم ۴۱ خواهرم ۳۷ و من ۳۳ سالمه و هنوز هم مجردیم.من همیشه از بیاهمیتی.بیمسئولیتی.بیتوجهی.پدرم بدم اومده همیشه تا ازش خواستهای داشتیم همه اعضای خونواده رو میگم تا خواستهای از پدرم داشتیم سریعا با جواب نه.ندارم.از کجام.به من چه.پدرم رو به رو میشدیم خیلی بده.مثلا هزینه دانشگاهم رو پدرم بهم نداد اما فرداش همون اندازه به عموم پول میداد.تا اینکه منم مجبور شدم چند سال طول بکشه و با تلاش خودم به دانشگاه برم.یا خرج لباسم خرج تفریحم و تمام چیزهای دیگه مثل ی آدم مستقل زندگی میکنم البته این روش رو فقط من پیش گرفتم و هنوز اعضای خونوادهام با ندارمها نمیتونمها به من چهها وووهای پدرم زندگی میکنن.من بچه آخر خونواده هستم و سعی کردم خودم کارهام رو به تنهایی انجام بدم.اما همیشه با خودم گفتم که بهتره که من جای پدرم رو پر بکنم باید من به همهی بیادالتیهاش جواب بدم باید من خونوادم رو به بالا بالاها ببرم.اگه پول خواستن بگم بفرما اگه کار نداشتن دستشون رو بگیرم و کاری براشون بکنم اگه لباس میخوان بگم چشم من پولش رو میدم.اما واقعا نتونستم چون خودمم این وسط داشتم از بین میرفتم تا الانش هم کم ضرر نکردم.بخاطر بهتر کردن اوضاع همش کار کردمو کار کردم تا موهام سفید شدن درس خوندم و رشتهای رو ادامه دادم که اصلا دوست نداشتم چون فقط میخواستم موفق بشم تا به خونوادم کمک بکنم هر کاری میکردم تا خونوادم رو نجات بدم از این وضع.از این همه تخریب از این همه عقب موندن از این همه عمری که تلف میشد.اما نتونستم هم به خواستههای خودم و هم به خواستههای اونا جواب بدم.ما یک دوره ورشکستی رو هم تجربه کردیم خیلی بد بود خیلی.ما از بچگی و تا به امروز همینطور زندگی کردیم.و هنوز هم پدرم نسبت به همه چیز بی مسولیت بوده.دقیقا از روز اول ازدواجش هم همین بود و تا به امروز که داریم زندگی رو میگذرونیم.شدت این همه بی توجهی پدرم رو توی اون زمانی که ورشکسته شده بودیم دیدم.وقتی که برادرم بخاطر مغازهای که با هزار زحمت و با پول مردم راه انداخته بودیم و ورشکسته شده بودیم دیدیم و هر روز آرزوی مرگ میکردیم.مگه پدر خونوادهای نباید خودش رو فدای خونوادش بکنه.پس چرا ما حتی نباید ی لباس به روز بپوشیم چرا نباید به خودمون رسیدگی کنیم چرا نباید به خواستههامون برسم چرا بچههای مردم خوبن اما ما بدیم چرا چرا باید بچه این پدر میشدیم.من هزارتا آرزو دارم اما نتونستم تا به امروز به همشون برسم.گاهی وقتا میگم باید خودخواه باشم و فقط خودم رو ببینم اما از طرفی هم میگم که نه پا روی همه چیز بزارم و فقط به خونوادم توجه بکنم.من میخواستم بازیگر بشم.خواننده بشم.نقاش بشم.نویسنده بشم.همه چی بشم فوتبالیست بشم ووو میشدم بخدا میشدم ی آدم موفق.اما پدری بالای سرم نبود.برادری خواهری که بهشون بشه تکیه کرد.هممون کمبود داریم هممون نداریم و یا بهتر بگم که همه اگه بتونیم فقط خودمون رو بالا بکشیم هنر کردیم چه برسه به بغل دستیمون.پدرم فقط به بقیه اهمیت میداد و اهمیت میده به فایل دوست غریبه اما خونواده خودش هیچی نبودن و نیستن.همیشه کنایههای پدرم همیشه سر زنشهای پدرم همیشه توهینهاش بیاحترامیهاش ووو تو خونه به ما میکنه.با این کاراش کاری کرده که دیگه خودمون به خودمون اعتماد نداریم.کاری کرده که اعتماد بنفس و آرامش نداریم کاری کرده که روز به روز به بدبختر شدن نزدیک میشیم.بابام هر چی که دارایی و هر چی که ثروت بابام داشت و توی طول زندگیش تلاش کرده بود به دست بیاره رو به عموم داد تا اونم ی زندگی آرومی داشته باشه چون عموم بیشتر کشاورز بود و بابام توی شرکتی بود.البته الان که دیگه بازنشسته هستش.اما باز هم تا میگن چیزی قراره به بابام برسه بابام نگرفته سریع میبخشد به عموم.خب به چه قیمتی.تا به امروز هم نه خونواده ما و نه خونواده عموم آرامش نداشتیم هر دو خونواده از این همه رنج خسته شدیم هر دو برادر مثل هم هستن خسته شدیم بخدا.اما من دیگه مدتی که میخوام از این خونه برم برم شهر دیگه تا بتونم از صفر شروع بکنم و شاید ی آدم موفقی بشم هر چند که دیگه خیلی دیر شده ۳۳ سالم شده و هنوز برای بهتر شدن زندگیم دستو پا میزنم و هنوز هم نیم نگاهی به خونوادم دارم تا از این وضع درشون بیارم البته امیدوارم تا قبل از مرگم بتونم چون اگه نتونم تا آخر عمرم فقط پشیمونی که باهام میمونه و این دقیقا همون چیزی که خیلی ازش میترسم پشیمونی در روز های پایانی عمرمه بخاطر درست استفاده نکردن از روز های خوب زندگی خودم
سلام پیمان عزیز. همه ما روزی متوجه میشویم که باید مسئولیت زندگی خود را بپذیریم و برای بهتر شدن زندگی خودمان تلاش کنیم و زمانی که توانستیم در زندگی خود تغییراتی ایجاد کنیم آنوقت میتوانیم دست اطرافیانمون رو بگیریم و به آنها هم یاد دهیم که روی پای خود بایستند. به شما افتخار می کنم که تصمیم گرفته اید مسئولیت زندگی خود را، خودتون به عهده بگیرید و مطمئن باشید که اصلا دیر نشده است و شما در بهترین زمان ممکن برای ایجاد تغییرات و ساختن زندگی ای هستید که لیاقتش را دارید. با ایمان، باور به اینکه داشتن یک زندگی خوب حق شماست و شما می توانید آن را بدست آورید و همچنین با آرامش راه تان را شروع کنید و آن را ادامه دهید. منتظر شنیدن خبرهای خوب از سمت شما هستم. شاد باشید
سلام
ممنونم از پاسخگویی شما
و ممنونم که هستید و ممنونم بخاطر این همه محبت
ممنونم از اینکه بیمنت به همه اطرافیانتون توجه میکنید و کمکشون میکنید تا بلکه اونها هم یک زندگی بهتری داشته باشن ، چیزی که حق همه است .
گفتم شاید بهتر باشه این متن رو هم بفرستم:
من تصمیمم اینه که در اولین فرصت ممکن به تهران مهاجرت بکنم ، و شاید همین روزها این اتفاق بیفته ، وقتی رسیدم به تهران قدم بعدی من اینه که یک کار خوب از طریق برنامه دیوار پیدا بکنم و فعلا به ناچار کاری رو باید پیدا بکنم که جای خواب هم داشته باشه . تا بعدها که بتونم یه خونهای رو هم کرایه بکنم و قدمهای بعدیم رو هم برای زندگیم بردارم ، میدونم که بین حرف تا عمل خیلی فاصله هست ، این رو هم میدونم که راه سختی پیش روی من هست ، اما من تمام سختی های راه رو به جون میخرم.به نظر من که هیچ چیز سخت تر از دوری از خونواده نیست.اما لازمه که این دوری رو هم تحمل بکنم ، کار هم که توی تهران بسیار هست . شما با یه سرچ کوچیک توی برنامه دیوار به حرف من میرسید ، کارهای جور واجوری که نمیدونی کدوم رو انتخاب بکنید ، انگار به شما حق انتخاب داده میشه ، برعکس شهر خود من اهواز که در واقع این یکی از محدودیتهاش به حساب میاد ، من آدمی هستم که برای خواستههام همیشه جنگیدم . سخت میشه منو از پا انداخت ، شاید هزار بار خوردم زمین اما دوباره بلند شدم ، اصلا شاید من رو توی فصل بعدی عصر جدید ببینید ، بله چرا که نه میشه ، یکی از آرزوهای بزرگ من مهاجرت کردن به تهران بود که داره به واقعیت تبدیل میشه ، پس تا آرزوی بعدیم فاصله زیادی نمونده ، من دلم میخواد جوری زندگی بکنم که روزهای آخر عمرم حسرت هیچ چیزی رو نخورم ، ما یک بار زندگیم میکنیم ، پس قشنگترینها رو بپوشیم ، خوشمزه ترینها رو بخوریم ، بهترین جاها رو بریم ، کارهایی که دوست داریم رو انجام بدیم ، کارهایی که هیچوقت انجام ندادیم رو انجام بدیم ، دوستای جدید پیدا بکنیم ، تنهایی سفر بکنیم ، ریسک بکنیم و مدادم کارهای جدید بکنیم و همینطور ادامه بدیم و ادامه بدیم ، یکی از استادهای دوره دانشگاه بهمون میگفت یه وقتایی هم با دست مخالفتون بنویسید یا نقاشی بکشید یا چیزی رو بردارید و یا با پای مخالفتون کار بکنید شوت بزنید ضربه بزنید ، میگفت دنیا رو هم از اون دید ببنید واقعا دیدن داره حتما امتحان بکنید ، پس به همین راحتی میشه ، فقط باید انجامش داد ، شاید اگه ما پسرها دختر بودیم راحت تر و بدونه هیچ مسئولیتی به همه خواستههامون میرسیدیم اما ما پسرها بايد جدا از همه خواستههای خودمون به فکر فراهم کردن یک زندگی مشترک با تمام امکانات هم باشیم و اگه اینجوری فکر نکنیم همه چیزمون رو باختیم پس نباید بیگدار به آب بزنیم .
جانا سخن از زبان ما میگویی… ماشاالله و ایولا… خداوکیلی مطلبتون درسته… مثل من که درگیر یک استخدامی هستم و بابت یک بیماری ترس اون رو دارم که جور نشه….و مثلا رد بشم…
واقعا مانع اصلی ، ذهن ماست
استعدادشو دارم نمیذارن برم دانشگاه تهران
سلام خسته نباشید
من با اینکه درسو خوندم و رفتم امتحانمو دادم و بعدش هم به نظرم امتحان خوبی بود ، ولی نتیجه اش اصلا این طور نبود
نمیدونم چرا ، واقعا نمیدونم چرا اینطوری شد
این اتفاق توی چندتا امتحان برای من افتاد و در حالی که فکر میکردم خیلی خوب بودا ، اصلا اینطور نبودش
وقتی نمره کم میگیرم خانواده ام طوری رفتار میکنن که میگم کاش نبودم…
سلام،ممنون از مطالبتون
خیلی کلافه هستم،من میخوام که رابطه بین همسر و خانوادم خوب بشه،اما همش داره کم رنگ تر میشه،با اینکه هر دو طرف اشتباهاتی دارند و از طرفی حرفها و دلخوری های بجایی دارند اما هر کدوم به فکر خودشونن،و من این وسط دارم له میشم
دلیل این که نمی تونم به خواستم که بهبود این رابطه هست برسم،ترس منه همیشه واسه این رابطه ی خانوادگی میترسم و این که نمیتونم مشکل و خطای هر کس رو بهش بگم نمدونم ترسه یا احترامه؟!از خودم خسته شدم که این همه سال چرا نتونستم!خیلی ها بهم میگن نمیتونی تغییر بدی،مدلشون همینجوره،یا باید بازم همینطور چشم پوشی کنی یا یه روز دیگه خسته میشی که دیگه دیره
دوست عزیز سلام
اشتباهی که اکثر ما مرتکب میشویم این است که وقتی به خواسته هایمان فکر می کنیم، تمرکزمان را بر چیزهایی می گذاریم که در کنترل ما نیستند. بهبود رابطه دو نفر در کنترل شما نیست اما آرامش خودتان، حس خوب تان، داشتن رابطه خوب با همسر برای خودتان از یک طرف و داشتن رابطه خوب با خانواده تان باز هم برای خودتان ، این ها چیزهایی هستند که در کنترل شما هستند و شما زمانی که تمرکزتان را بر روی خواسته های خودتان و چیزهایی که در کنترل تان هست قرار دهید، به مرور شرایط اطراف تان تغییر می کند.
چیزی که از صحبت های شما مشخص هست اینه که خواسته شما رسیدن به آرامش هست و از وسط همسر تان و خانواده تان بیرون آمدن است. پس تمرکزتون رو بر روی این موضوع قرار دهید.
جلسات کوچینگ میتونه بهتون کمک کنه تا یاد بگیرید آرامش بیشتری پیدا کنید و تغییری را که می خواهید در زندگی خود ایجاد کنید.
شاد باشید
با سلام
من بیشتر در زندگی غم و ناامیدی خیلی سراغم میاد چند مدتی هست که اصلا احساس خوبی تو زندگیم ندارم، همش خسته ام و کلافه ام، عین ادمای مرده شدم در محیط هایی که هستم همه دوسم ندارن و ارزش منو درک نمیکنن، فقط میخوام زندگی الکی الکی بگذره، بزرگترین مشکلم این که خیلیا به من اهمیت نمیدن
با من یه پسر ۲۱ سالمه هست من در امتحان آیین نامه و دوره سربازی به خواسته ام نمیرسم
در زندگی ناامید شدم ؟؟ باید چه کار کنم به خواسته ام برسم ؟؟
من آرزوم اینه که یه هنرمند رو از نزدیک ببینم ولی تا حالا نشده باید چیکار کنم؟